مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا رمـضـان آمـده و حـال بـکـا نیست مرا روزگـاری به هـوای همه کس بال زدم پـر پـرواز بـه درگـاه شـمـا نـیـست مرا معصیت عادت من گشته و حالم خوش نیست لـذّتـی در سـحـر نـافـلـه هـا نـیـست مرا من از این تیـرگی باطن خود دلـگـیـرم روشنی بخش دل و دیده چرا نیست مرا؟ دست من خـالی و هر بار تظاهر کردم کوله باری به جز از کبر و ریا نیست مرا چـه کـنـم تـا کـه جـوابــم نـکـنـی یـا الله بـارالـهـا به گـمـانـم که بنا نیست مرا... بـه حـسـیـن تو قـسـم قـافـیه را باخـته ام اقـتـدایـی بـه طـریـق شـهـدا نیست مـرا روزی ام کن سحری گوشۀ بین الحرمین هـوسـی جـز سـفـر کـربـبـلا نیست مرا |